عالم عامل ، عارف واصل ، حضرت ملّا زین العابدین نوایی (ره) در حدود 1179ق برابر با 1144ش و 1765م در دوره حکومت کریم خان زند بر ایران و حاکمیت احمدخان دُنبُلی بر شهر دارالصفای خوی ، در روستایی «نوایی» چشم به جهان گشود. این ولادت میمون و مبارک خانواده اش را بسیار خوشحال و شادمان نمود و نامش را زین العابدین نهادند.
آخوند نوایی تحصیل علم و دانش را همراه با سیر وسلوک معنوی و تهذیب نفس در زادگاهش آغاز نمود و پس از آن راهی حوزه علمیه اصفهان گردید و در محضر استادان و بزرگان آن شهر به شاگردی نشست و بعداز تحصیل معارف الهی و فقه آل محمّد(ص) به زادگاه خویش مراجعه نمود و مشغول تربیت نفوس مستعده گردید . او فقیهی فاضل و عالمی متقی و درزمان حیات خود مورداحترام اهالی خوی بوده است. مردم اورا گرامی می داشتند واز حضورش کسب فیض می کردند.

فضایل اخلاقی

وجود ایشان شرشار از عشق به ولایت ائمه اطهار(ع) بود و هیچ گاه از مسیر آنها جدا نشد. او بیشتر عمر شریف خویش را در روستای نوایی به سربرد و در بی توجهی به دنیا و مافیها ، احتیاط در کارها ، مراقبه تام بر تهذیب نفس و ریاضت های مشروع زبانزد خاص و عام بود.ایشان همانند دیگر روستائیان به کشاورزی و باغداری می پرداخت و روزی خود و خانواده اش را از این راه تامین می نمود.

کرامات

یکی از دلایل عمدۀ مشهور شدن جناب حضرت آخوند ، کرامات و پیشگویی های بیشماری است که در حال حیات و ممات ، از آن ولی خدا صادر شده است. کثرت کرامات و بُعد زمانی از حیات حضرت آخوند تا حال ، مارا برآن داشت تنها به چند مورد از کرمات جناب آخوند اشاره ای داشته باشیم

الف) طیّ الارض

یک نفر در روستای «ولدیان» وصیّت نمود که نماز میّتش را جناب حضرت آخوند نوایی – اعلی الله مقامه – اقامه فرمایند بعداز وفات آن شخص یک نفر را به روستای نوایی می فرستند تا حضرت آخوند را به روستای ولدیان بیاورند تا نماز آن شخص را اقامه کنند.
آن شخص می گوید خدمت ایشان رسیدم و جریان را به ایشان گفتم و عرض کردم آقا اسب آماده است ، بفرمایید.
آخوند فرمودند: شما بروید من می آیم.
آن شخص می گوید: دوباره مطالب قبلی را تکرار کردم ولی جناب آخوند جواب مذکور را دادند و من خیال کردم که او قصد آمدن ندارد. و من راهی روستا شدم وقتی که به روستا رسیدم ، دیدم که ایشان از نماز و دفن آن شخص فارغ شدند ، در حالیکه من تازه به روستا رسیده بودم.
من این جریان را به مادرم گفتم و مادرم گفت در مراجعت هشیار و مراقب حضرت آخوند باش تا معلوم شود جریان از چه قرار است!.
بعداز سه روز جهت برگرداندن ایشان به روستای نوایی به خدمتشان رسیدم و گفتم آقا اسب آماده است . آخوند تمایلی به حرفهای من نکرد و فرمود: من خود با پای پیاده به روستای نوایی خواهم رفت. بعد به طرف روستای نوایی به راه افتاد و من ایشان را تعقیب کردم. وقتی به یک راه سرازیری رسیدیم ، ایشان دیگر دیده نشد و از نظرم غایب شد و من وقتی به روستای نوایی رسیدم دیدم که ایشان در روستا تشریف دارند. آخوند مرا صدا کرده و فرمود: آنچه را دیدی نباید به کسی اظهار کنی.

ب) چشمان باطن بین حضرت آخوند نوایی

مرحوم آخوند نوایی(ره) بسیار به دیدار سیّد جلیل القدر ، افتخار شهر ما ، حضرت آقا میریعقوب مقبره(ره) می رفت. روزی ایشان به قصد زیارت آقا میریعقوب به شهر آمد و وقتی وارد بازار شد، اصناف و کسبۀ بازار و مردم را به صورت حیوانهای مختلف مشاهده  نمود. چون به حضرت آقا میر یعقوب رسید ، ایشان ناراحتی وی را درک کرد و از علتش استفسار نمود. بعداز این که آخوند ماجرا را تعریف کرد ، سیّد فهمید که چشمان بصیرت و باطن بین آخوند باز شده است و زندگی با این وضع برایش مشکل خواهد بود ، لذا از آخوند برای صرف ناهار دعوت به عمل آورد و امر کرد که از بازار نان تهیه کنند. بعداز اینکه آخوند در فواصل غذا از نان میل فرمود ، آن حالت معنوی از بین رفت. پس از آن آخوند به همراه سید به بازار رفتند . سید از ایشان سوال نمود: شیخنا حالا مردم را در چه صورتی می بینید؟
عرض کرد: هرکس به صورت ظاهری خودش می باشد.

ج) انگور تازه

در یک روز زمستانی مردی به خانۀ آخوند ملّا زین العابدین نوایی(ره) رفت و عرض کرد: همسرش مریض است و دلش انگور تازه میخواهد و نمی دانم که از کجاپیدا کنم؟ لطفاً شما کمکم کنید. آنگاه مرحوم آخوند دست دراز کرد و گوشۀ کرسی را که در وسط اتاق قرار داشت بالا زد و از زیر کرسی خوشه ای انگور تازه که هنوز چند برگ سبز داشت ، بیرون آورد و به دست مرد داد.
اطرافیان گفتند: از آن انگور اگر بازهم وجود دارد به ما هم بدهید. آخوند فرمود: فقط همین یود و آن هم مال این مرد بود.
و صدها کرامت دیگر...

لقای حق

 آیت احق آخوند ملّا زین العابدین نوایی(ره) پس از عمری تلاش در راه کمال و نشر معارف اهل بیت(ع) در هشتاد سالگی  مصادف با حکومت محمّد شاه قاجار ، در شهرستان خوی و در خانه همسرش ندای الهی را لبّیک گفت و در جوار رحمت واسعه حضزت احدیت آرام گرفت. پیکر پاک وی با تجلیل و احترام مردم و علمای خوی تشییع گردید و در قبرستان شهانق ، مشهور به «قبرستان قوچلو» به خاک سپرده شد.
معروف است که ایشان در حین وفات وصیت کرده بود؛ بعداز وفات من جنازه مرا از وسط بازار تشییع کنید و به مردم شهر خبر دهید که زن و مرد کوچک و بزرگ موقع دفن جنازه ام در قبرستان حاضر شوند. که این وصیت تعجب مردم را برانگیخت که ایشان از باب شهرت این وصیت را کرده اند.
نظر به اعتقاد کامل و اطمینان وافری که قاطبۀ اهالی به فرموده و پیشگویی آن بزرگوار داشتند ، تقریبا کلیه طبقات ذکور اهالی و عدۀ کثیری از زنان و اطفال در حدود بیست هزار نفر از شهر خارج و در مراسم تشییع جنازۀ ایشان حاضر شدند و در حالیکه مشغول دفن بودند ، زلزله هولناکی در شهر و محلّات خارج اتفاق افتاد ، به نحوی که از شدت آن بسیاری از  عمارات عالیۀ شهر خراب و با خاک یکسان گشت و عده ای از زنان و اطفال که در شهر مانده بودند جان باختند.
این واقعۀ جانگداز در 17 ربیع الاوّل 1259ق مصادف با 28 فروردین 1221ش بوده است.



 

آستان مقدس آخوند نوایی           

 اولین بنایی که به منظور جلوگیری از تخریب و فراموش شدن مرحوم آخوند نوایی از اذهان مردم  ساخته شد بقعه ساده ای بود که بعدها این بنا جای خود را به طاق سیمانی که به همت و تلاش عالم فرزانه ،مرحوم حاج شیخ جابر فاضلی احداث شده بود ، داد.
با گذشت زمان و توجه هرچه بیشتر مردم به آن مزار مبارک ، عالم طراز اوّل شهر ، مرحوم حاج شیخ جلیل هنرور به کمک هیئت امنا و اهالی محترم شهرستان خوی ، در سال 1372ش بنای باشکوهی را به جای بنای قبلی احداث نمود.
اما کثرت زائران و حضور دسته های حسینی در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی در جوار بارگاه حضرت آخوند نوایی (ره) هئیت امنای آستان مقدس را بر آن داشت که فضای داخلی و اطراف آرامگاه را به طوری که در جایگاه و مقام ایشان بود بازسازی کنند. هم اکنون بر سرمزار ایشان ضریح جدید مجللی قرار دارد وجهت رفاه و عبادت بهتر زائرین در کنار مرقد ایشان مسجدی بنام ایشان بنا شده است.
لازم به ذکر است که در جوار بارگاه ایشان عالمان و فاضلان زیادی مدفون هستند .
فرزندان و نوادگان

از تعداد فرزندان و نوادگان این عالم ربانی ، اطلاع دقیقی در دست نیست و فقط از فرزندان و نوادگان ایشان که در ردیف عالمان این شهر قرار دارند تعدادی معلوم است که به شرح ذیل می باشد:
میرزا محمدحسن نوایی ، حاج ملّا عبدالله نوایی ، مرحوم تقیه خانوم نوایی ، مرحوم کربلایی اسماعیل نوایی ، مرحوم آقا اصغر نوایی ، شیخ علی اکبر نوایی ، آقا جبار نوایی ، بیوک آقا ، کوچک آقا و...